وقتی نهادِ رهبری واردِ عمل می‌شود

ساخت وبلاگ

همون روزهای اول یه خانمِ مهربون اومدند توی اتاقمون و گفتند از نهادِ رهبریِ دانشگاه اومدند. چند تا برگه هم همراهشون بود که مربوط می‌شد به طرحِ خشتِ اولِ نهاد. و اما چی هست این طرح؟! شما مشخصات و علایقت رو توی برگه‌های مشخصی که بهتون می‌دن می‌نویسی و به چند عدد سوال جواب می‌دی. بعد تمامِ این برگه‌ها رو می‌برن نهاد و چک می‌کنن کی مناسبِ کی هست :| و در ادامه معرفی و اگه یار پسندید مرا بادا بادا مبارک بادا :|

قاطعانه گفتم من این فرم رو پر نمی‌کنم. من و بقیه‌ی بچه‌ها دو ساعتی با ایشون بحث کردیم و نهایتاً قرار شد فرم‌ها رو پر کنیم هفته‌ی بعد بیان تحویل بگیرن. واسه من که فقط و فقط جنبه‌ی سرگرمی داشت. ملاک‌های نجومی نوشتم واقعاً :|

دیشب پتو رو کشیده بودم روی سرم و و فقط چند قدم با خوابِ عمیق فاصله داشتم که یهو درِ اتاق رو زدند. بیدار شدم و روی تختم نشستم. موهام رو از جلوی صورتم کنار زدم و نگاه کردم به ساعت. یه ربع به دوازده بود. یکی از بچه‌ها گفت بفرمایید. در باز شد و همون خانمِ مهربون گفتند سلام بچه‌ها شما تو اتاقتون فرشته فلان دارید؟! یهو چشمشون به من افتاد و لبخند زدند و گفتند عه تو اینجایی من در به در دارم دنبالت می‌گردم! و من با نگاهی پر از علامتِ سوال و تعجب گفتم البته من فرشته نیستم *****ام. نگاهی به برگه‌ی دستشون انداختند و گفتند آره آره اسمت رو فراموش کرده بودم اما چهره‌ات رو یادم بود. سه‌شنبه ساعتِ فلان بیا فلان‌جا و بلافاصله خداحافظی کردند و رفتند. بچه‌ها شروع کردن به خندیدن و من هم گفتم نمی‌رم! که خب همگی گفتن بیجا می‌کنی مگه دستِ خودته که نری :|


+ حضرت محمد (ص): هر کس عاشق بشود و عفت پیشه کند و آنگاه جان دهد، چونان شهید از دنیا رفته است.


+ و قسم به سیب! همون سیبی که تو رو دنبالِ من کشوند و از بهشت بیرون کرد.


+ از خوب‌های پلی‌لیستم هستند :)


همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 192 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 4:30