و من شرمنده‌اش نیستم

ساخت وبلاگ

می‌گم: هوا خیلی دو نفره‌ست.

می‌گه: خب من و تو هم که دو نفریم!

می‌خندم

می‌خنده


تفاوتِ نگاه. مهم نبودنِ بزرگترین دغدغه‌های من برای او و خیلی مهم بودنِ آرزوهای به ظاهر خیلی دورِ خودم برای من. دیشب، حوالیِ هفت و هفت دقیقه‌، نشسته بودم وسطِ صحنِ انقلاب و مثلِ هر n دفعه‌ی قبل به در و دیوار نگاه می‌کردم و منتظر بودم یکی از راه برسد و یک سیلیِ محکم بخواباند زیرِ گوشم و فریاد بزند بیدار شو! برای او شاید این ثانیه‌ها عادی به نظر برسد اما برای من یعنی چند سال جنگیدنِ بی‌وقفه برای رسیدنِ لحظه‌ای که قیام کنم، سرم را بالا بگیرم، اشکِ شوق بریزم، لرزشِ صدایم را تا حدِ ممکن کنترل کنم و بگویم من شرمنده‌ی دلم نیستم,.


+ چقدر دلم می‌خواد بپرم تو چاله‌های آب :)

+ اندر احوالاتِ من و او. خدایا شفامون نده :| :))

+ دقیقاً حرفِ دل می‌زنه. فراموش کرده حوا هم آدم بود (هست)


همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 179 تاريخ : شنبه 24 آذر 1397 ساعت: 3:32