متولدِ ۶۰ و شش

ساخت وبلاگ

گفتم کسی توی زندگیمه که خیلی دوستش دارم. خیلی یعنی خیلی‌ ها. گفتند خودت بهش بگو. بخاطرِ احترامی که برای آقای دکتر قائل بودم گفتم چشم. برای من اصلاً جای بحث نداشت فقط نمی‌دونستم چطور بگم و عکس‌العملِ یه پسر وقتی بهش می‌گی ببخشید ولی من دلم جای دیگه‌ست چیه. سوال و جواب با تاکید بر اهدافِ پانزده ساله‌ی من واسه زندگی شروع شد. از جواب‌های کوتاهم بی‌حوصلگی و کلافه‌بودنم کاملاً مشخص بود. یه جایی از لحنش ناراحت شدم گفتم من به دوستتون هم گفتم کسی توی زندگیمه که دوستش دارم! نمی‌دونم چرا باز هم بحث ادامه پیدا کرد. گذشت تا اینکه پرسیدم متولدِ, چه سالی هستید و با جوابی رو‌به‌روی شدم که از اولِ بحث منتظرش بودم. متولدِ شصت و شش! با لبخند گفتم شما یک دهه‌ای از من جلوترین و من اختلافِ سنی برام واقعاً مهمه. با اینکه آقای دکتر گفتن شما چیزای دیگه رو هم ببین و خودِ آقای میم انگاری محاسبه می‌کرد دقیقاً چند سال بزرگتر هست گفتم از نظرِ من منتفیه و پرونده با آرزوی موفقیتِ متقابل بسته شد.


+ به قولِ آقای میم دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند. از دیشب تا الان دارم فکر می‌کنم بحثِ اختلافِ سنی با همه‌ی مهم بودنش برای من بهونه بود.

+ فقط اون لحظه‌ای که گفتم از خودتون بگید و آقای میم گفت دوستِ آرمینم! دلم می‌خواست بگم گیرم دوستِ تو بود آرمین. از فضلِ ایشون تو را چه حاصل؟! این مدلی خودتون رو معرفی نکنید انصافاً :|


همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 189 تاريخ : شنبه 24 آذر 1397 ساعت: 3:32