و چقدر این چشم‌ها با عینک خواستنی‌ترند

ساخت وبلاگ

روزی که فهمیدی چشم‌های معصومت محکوم به عینک‌اند، روزی که نگاه‌های متفاوتِ هم‌کلاسی‌هایت و تمسخرشان بغض روانه‌ی گلویت کرد، روزی که تصمیم گرفتی آن عینکِ کذایی را زیرِ پا له کنی تا مثلِ ۷ ساله‌های دیگر خنده‌هایت از تهِ دل باشد و بازی‌هایت بی‌دلهره‌ و از سرِ شوق، هیچ فکرش را می‌کردی ۱۵ سالِ بعد، جهانی برای دنیای پشتِ عینکت صف بکشند؟! می‌بینی این همه جنگِ تن به تن را؟! یک منِ ضعیف و خسته، میانِ لشکرِ خواهانِ آسمانِ چشم‌هایت، یکی یکی مدعیان را کنار می‌زند. درست مثلِ نبردِ گلادیاتورها. یا می‌میرم یا می‌رسم به چشم‌هایت. یک نبردِ دو سر برد! لحظه‌ای گذشته را به حالِ خودش رها کن و بیا کنارِ پنجره‌ی دل. خوب نگاه کن. ببین این جماعتِ گرسنه برای احساسِ حسِ لمسِ چشم‌هایت چه‌ها که نمی‌کنند. این‌ها چشم‌هایت را برای بلعیدن می‌خواهند! من برای بوسیدن. نگاهم کن. زخم‌هایم را می‌بینی؟! این‌ها مرهمی جز آغوشت ندارند. تمامِ بغض‌ها را بگذار یک گوشه‌ی اتاق و بیا تا از پایانِ این معرکه‌ی جهانی برایت بگویم. از آن لحظه‌ که لب‌هایم به وصالِ چشم‌هایت می‌رسند. مقدس‌ترین نقطه‌ از تاریخ که حتی زمان هم به احترامِ شکوهش خواهد ایستاد. به وقتِ سند زدنِ چشم‌هایت به نامِ من، دیگر فرقی نمی‌کند من عاشقِ تو باشم یا تو عاشقِ من. مگر فرقی می‌کند رنگین‌کمان از کدام سمتِ آسمان آغاز می‌شود؟!


+ حضرتِ عشق هستند در زمانِ طفولیت :))


همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 299 تاريخ : سه شنبه 29 خرداد 1397 ساعت: 23:56