برای من از تو نوشتن ناممکن است

ساخت وبلاگ

برای من از پیرمردِ غارنشینِ بی‌پناه نوشتن زیاد سخت نیست؛ از پاک‌بانِ مهربانی که هر دوشنبه، حوالیِ ساعتِ ۱۰ صبح می‌آید و کوچه را برق می‌اندازد نیز هم. من می‌توانم سطرها از اویی بنویسم که برای لمسِ دستانش نذرِ چای کرده‌ام. از سبزیِ جنگل‌های شمال و آبیِ دریای جنوب که فقط از لنزِ دوربینِ دیگرانِ دیده‌ام؛ از منی که وسطِ این زندگی گم شده؛ از آرزوهایی که طیِ همه‌ی این سال‌ها همراه با خودم قد کشیده‌اند؛ از محبتی که این روزها حسابی کم‌رنگ شده؛ از قهر و آشتی‌های ۱۰ دقیقه‌ای؛ از دوستت‌ دارم‌های نامعتبر؛ از بدهکاریِ خودم به خودم؛ از بی‌خوابی‌هایی که گاهی به اتاقم سر می‌زنند؛ حتی برای قرمه‌سبزی‌ می‌توانم بیش از ۲۰ سطر بنویسم اما نمی‌دانم چه می‌شود که وقتی به تو می‌رسم، ثانیه‌ها سکوت می‌کنند؛ زمین از طوافِ خورشید دست می‌کشد و همه چیز خلاصه می‌شود در دوستت‌ دارم‌هایی که وقتی تب می‌کنم، از چشمانت روی دستانم می‌چکد...


+ امشب به آغوش بکشیم مادرهایمان را؟! :)


همینطوری :)...
ما را در سایت همینطوری :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5complex-lifec بازدید : 225 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1396 ساعت: 21:28