۳ یا ۴ ساله بودم که نقاشی جزءِ برنامهی ثابتِ هر روزهام شد. من بودم و یک جعبه مدادرنگیِ ۶ رنگِ کوچولو و دفتر نقاشیِ عروسکی. آرام آرام یاد گرفتم از دلِ خطخطیهایم کوه و درخت و گل بیرون بکشم. یاد گرفتم کوهها را یکنواخت رنگآمیزی کنم. یاد گرفتم با دقت و حوصله واردِ حریمِ مدادرنگیها بشوم و به اشکالِ بیروحِ ترسیمشده رنگ بپاشم مبادا از محدودهی مرزبندیشده ت, ...ادامه مطلب